3/10/11

هفدهم دی هشتاد و شش

مادرم باکره گی اش را در بقچه باورهایش پیچید
من باکره گی ام را سخاوتمندانه به حراج گذاشتم
مادرم عاشق شد
من همچون فاحشه ای عشقم را در گودی حنجره ام به دار آویختم
مادرم در یک هم آغوشی مهربانانه آبستن شد
من در مستی یک هم خوابگی آلوده به شهوت نطفه کودکم را بستم
مادرم با مهربانی کودکانش را شیر داد و به دندان گرفت
من با جنین جان گرفته در وجودم از پس کاسه توالت بدرود گفتم
مادرم معصومیتش را به تاقچه خانه آویخت
من سادگی ام را در هاون تردید کوبیدم
مادرم یائسه است و من هر ماه با گلگونی زنانه ام با شتاب به سمت میان سالگی می شتابم

No comments:

Post a Comment