3/10/11

هفدهم دی ماه هشتاد و شش

بلوغ زنانه اش بوی نا گرفته و باکره گی بدنش در تابوت عشق ورزیدنها پوسیده است. چهره اش بازتاب لحظه های هم خوابگی است که دانه های بوسه همچون انار در طراوت لبانش می شکفند. زن نشسته بر مزار زیبایی و دلفریبی ُ زخم دلمه بسته دردهایش را با برندگی خاطرات از هم می درد. اندوه  در شیار دور چشمانش تخم می گذارد و اخساس بر چروکهای به جا مانده از لبخندهای لبانش می خشکد.
سونات مهتاب غمزدگیش را می نوازد. چشمان شیفته / دستان گذاخته/ بوسه های پایان نیافته چونان تصویر مبهم یک خاطره رویاهایش را در هم می شکند. طراوت پستانهایش در هم آغوشی های وخشیانه رویید ۱وسید و بر خاک سرد آرزوهایش فرو ریخت. هم خوابگی های فرسوده / عشقهای کال / چشمان میان سال / لبانی تلخ و بی ترانه بر یائسگی لحظه ها می رقصند. مرگ عاشقانه های زن فرا رسید و آواری از آرزو به جا ماند

No comments:

Post a Comment